تولد پنج سالگی زهرای خاله و پنج ماهگی نورای عمه
امشب منو محمد حسین جانم رفتیم تولد البته جای میتراجونم و مرتضی جونم خالی بود مهمویی بودن نبودن ولی خیلی خوش گذشت از تولد پنج سالگی زهرا جون یه کم میگذشت چون ماه رمضون تولدش بود خاله گذاشته بودن وقتی دایی علی ونورا میان اون موقع بگیرن و به پنج ماهگی نورا هم ۱۷ روز مونده بود که واسشون خاله جون یه تولد گرفت و کیک خوشگلشم خودش پخته بود دست خاله مهربون درد نکنه ...
اولین ایستادن محمد حسینم
امروز کنار مبل چند دقیقه برای اولین بار وایستادی عزیز دلم ...
جشن پایان تحصیلات مرتضی جونم
هشتم خردادماه مهدتون توی سالن ایثار واستون جشن گرفت و خانوادگی رفتیم خیلی بهت خوش گذشت عزیزم ...
جشن پایان تحصیلات مرتضی جونم
اینم هدیه جشنتون ...
دوست مهد مرتضی جونم
اینجا اومدم دنبالت که داشتی تو پارک کنار مهد بازی میکردی و دوست صمیمیت اومد کنارت عکس گرفت علیرضا خنجری خیلی دوست داشت و به من گفت مامان مرتضی خیلی پسر خوبی تربیت کردین منم ازش خوشم اومد ...
میترا جون ومعلم کلاس دومش
این عکس رو میترای عزیزم روز معلم با خانم عطایی معلم دلسوز و خوبش گرفته ...
عزیز دلم
...